سرزمین گمشده ها

خوبی هایی که فراموش شد....یک سرزمین دور در قلب من....


از کم بودنت نترس....

کـــــــــــم بــاش

از کم بودنت نتــــــــرس

اونی که اگـه کم باشی ولــــــــت میکنه،

همونه که اگه زیـــاد باشی حیفو میلت میکنه. . .

پنج شنبه 3 / 12 / 1391برچسب:,

|
 
دوستای قدیمی من...که الان دیگه نیستن....الینور و اریادور...

 

نیگا چه شیطونن!

 

اخی!چه قدر من دوست داشتم این خوابیدنشونو.جدا هم نمیشن از هم هیچ وقت...چقدر سخته که نباشن.چه کار می شه کرد.هی!

 

اینارو یکی که خیلی دوستم داره به من هدیه داد....وباعث شد از ناراحتی که داشتم خیلی زودتر از معمول بیرون بیام...اگه اینو خوندی بدون که خیلی واسم عزیزیییییییییییی.......

 

 

 
قسمت دوم داستان.... یاداوری تلاطم روزهامان

در اوج زیبایی و غرور دیدمت و زیر اشعه های خورشید بر موج های ارام دریای ان روز در اغاز بلوغ و انتهای جاده ی کودکیمان دیدمت...

خیس و با لبخند مغرورت بر کرانه ی ساحل منتظرم ایستاده بودی وچشمان تلاطم زده ی در یایی ام را که با شرمی کودکانه اخته بود دیدی با هزاران رنگ و هنر کائنات بر چهره ام و دلت را باختی....

...دیدمت نگاهم را به زیر افکندم اما قلبم نه...گرم همان جا بود...

صدایم را شنیدی و گفتی عاشقم...روزها برایم داستان عاشقی خواندی...گیتار عشقت را برای من نواختی و از پیوند ابدیمان خواندی و من قلب عاشق و مهربانت را دیدم...دیدمت دانای من...دیدمت با تمام خوبی هایت دیدمت...دیدم...

در دام خیانت خود به من گرفتار شدی و دیگری تو را اسیر ناپاکی کرد که با هم از پسش برامدید و من اندوهت را دیدم و به حال تو و رویاهای از دست رفته ات گریستم....من اندوه تو را دیدم.

در رویایم زمانی که در اوج بدی ها گم  بودی تو را دیدم.دیدمت که در اوج ظلمت شب های تیره برای عشق درمانده مان نواختی و خواندی ام ....عشق سوخته مان...

زمانی که با دیگری که از تنها نفرت را می شناختی در جدال بودی راه های دوباره بازپس گرفتنت را پوییدم و دوباره تو را دیدم زیر باران ...همان نزدیکی ها که هر روز رویایت را دیدم و همه را تو دیدم....

اما داستان های عاشقانه ات را که بر پیکره ی افکارم می نگاشتی ندیدی که از خود چه اسطوره ای در درونم می سازی...

در بستر ناپاکت با دیگری اشک های تنهایی مرا و عشق غم بارمان را در کنار لذت کاذب و نکبت بارت ندیدی...

و امروز که یک بار دیگر پس از  ان روز افتابی می بینی ام تنها استخوان های خرد شده ام را می بینی .این پیکر بی جان که بر اخرین باقیمانده های اسطوره اش چنگ می زند و رنگی از هزاران رنگ ان روز بر چهره ندارد.دیدی و بیزار شدی از این روح رغبت بار ...اما ندیدی که چگونه اسطوره ی درونم را اندوه گناهت شکست و این روح سر گردان را از من ساخت.دروغ نگو...لب هایت را نجنبان که زندگی دیگری ساخته ای....چشم های بی روح و خوارشده ات را می بینم...می بینم..می بینمت...چشم های بی روحت را در عمق جانت....

 

دو شنبه 21 / 11 / 1391برچسب:بک گراند های زیبا از عشق,نفرت,گناه,شیطان,

|
 
ژرف ترین ها...

عمیق ترین عشق ها را در قلبم پروراندم...

ژرف ترین زیبایی دوستانم را بر پیکره ی قلبم تراشیدم...

ژرف ترین زیبایی را در عمق چشمانم پروراندم تا ان چنان که باید دنیا را بنگرم...

ان چنان که ژرف ترین بدی ها و زشتی ها و خیانت ها قدم به قدم به قدم نزدیکم شدند بی ان که  در یابمشان و ...

 این گونه بود که عمیق ترین و دردناک ترین زخم ها را بر پیکره ی وجودم به جان خریدم!


 

 

 

یک شنبه 13 / 11 / 1391برچسب:,

|
 
به نظرتون این مراحل واقعیند؟-----------------------یک راه برای ماندن

زیبایی درونمان را با زیر سوال بردن دیگران به سخره نگیریم.....هرکدام از ما گذشته ای با انبوه پشیمانی ها و خاطرات و زیبایی ها و نا زیبایی ها پنهان در درون امروزیش است ...گاه از گذشته یاد می کند و گاه ان را در نقاب امروزش که هدیه ایست از گذشته می پیچد و از گذشته می گذرد و به فراموشی می سپاردش....با تفتیش در گذشته ی دیگری امروز خود را که نقابی بر گذشته مان است به سخره نگیریم.

با بر افروختن اتش قلب ها گذشته های فراموش شده را زنده نکنیم...با دورنگی گذشته های کاذب دیگری را که از ان هیچ نخواهیم دانست  امروز  به تصویر نکشیم...انچه را که فراموش شده امروز دگربار زنده نکنیم  که هر به یاد اوردنی در زمانی که هر چیز فراموش شده اغاز یک بازی خطرناک  است.

همه مان حق اغاز های دوباره را خواهیم داشت...اغاز های دوباره را با خباثت قلب ادمیان اشنا نکنیم.همه ی ادمیان مستحق اغاز دیگرند با هر نقابی که خود بر می گزینند.

به جای بر داشتن نقاب از صورتک های خوشبخت برای خود نقابی جدید بر گزین....نقابی که در سایه ی ان خوشبختی دیگران برایت ان چنان خوشایند باشد که نیازی به دیدن زیر نقاب نداشته باشی...هر نقابی که بر گزینیم با ما ان چنان عجین خواهد شد که دگربار خودی جدید و زنگی جدید خواهیم داشت.نقاب ها را با خباثت قلب هامان از صورتک های خوشبخت نکنیم...بگذاریم همه مان ان چه می خواهیم را بسازیم و باشیم....

x

 
در راستای گران شدن قبر...

در راستای گران شدن قبر تو نامه ی خودکشیم نوشتم من بودایی بودم .لطفا خاکسترم را در رودخانه بریزید تا به ارامش برسم...

چهار شنبه 9 / 11 / 1391برچسب:,

|
 
واقعا به سلامتی کی؟

این مطلب رو توی 2 تا وب لاگ خوندم:

واقعا اینجور دخدرا خـــعـــلی دوس داشتنی اند.
.
.
.
.
به سلامتي :این دخترایی که وقتی باهات میان بیرون خودشونن...
اونایی که مدل ماشینت یا داشتن یا نداشتن ماشینت براشون مهم نیست...چون خودتو میخوان نه هیچ چیز دیگه ای.....
همونایی ک انقدر شعورشون میرسه که miss نندازنو گدایی شارژ نکنن...
...همونایی ک میگن میخندن..کلاس الکی نمیزارن...رکن...
نقش نمیخوان بازی کنن...احساسشون تو لحظه میگن...
قدم زدنو دوست دارن...بلند خندیدنو شوخی کردنو دوست دارن...
چون نمیترسن ازینکه خودشون باشن....
اره همین دختران ک حتی اگه خیـــــلیــــــــــم کم باشن اما بازم تنها دخترهایی هستند که ارزش دارن عاشقشون بشی...

این هم چیزی که زندگی به من نشون داد:

 

be salamati pesaraiy k vaghti inghad pak o sade o bi rya doseshon dari to deleshon nimigan cheghad in dokhtare sadast bezar azash estefade konam.
be salamati pesaraiy k vaghti beheshon migi bya berim biroon ghadam bezanim neminalan k ma mashin nadarim...to nimifahmi,bedone emkanat nimishe ashegh shod o miran soraghe y dokhtare dg k kamtar az to sadast o bi rya....
be salamati pesaraiy k mashin nadaran o hey bet gir nimidan mashineto ya mashine babato chand roz bede daste man o mipichanet ba baghye dokhtara miran havakhori.
are be salamati in jor pesara o kheili pesaraye dg k vojode khareji nadaran o.....

دو شنبه 7 / 11 / 1391برچسب:دختر خوب,پسر خوب,,

|
 
پی نوشت اول-انتقام

هر کسی هر چیزی هم که بگوید انتقام بی نظیر است.....انتقام جای اندوه و گریه را برای تو پر می کند و به تو در 2 زندگی جدید قدرت خواهد بخشید:

یکی زندگی برای انتقام  و دیگری زندگی پس از انتقام بدون احساس تباهی و حمماقت محض چرا که پس از انتقام همه چیز به جای اصلی خود باز خواهد گشت و خیانت کار انچه که  از خیانت به تو به دست اورده خواهد باخت و زندگیش چون قلب تو با اندوهی پایان نیافتنی از حسرت پر خواهد شد .هر روز تو را به یاد خواهد اورد و با خود خواهد اندیشید کاش تو را...رفاقت تو را...احساس و پاکی دنیای دوستی مان را به هیچ از این عصر تباهی نمی باختم..کاش در میانه ی خانه ی افکار در دیگری را میگشودم...در رویا در برابر در وافعیت...رویا چیست؟واقعیتی زیبا که به ان جامه ی ظهور نپوشاندیم و واقعیت چیست؟انچه دسترسی به ان برایمان اسان تر است و با امیال راحت طلبانه ی انسانی سازگارتر.رویای شما چیست؟اگر  سیاهی قلب ها ان چنان باشد که انتقام  پشیمانی به بار نیاورد بایستی نابودی بیافریند و در این میان انچه تو با انتقام یا اندوه خواهی باخت زمان است....زمان و در نهایت همه چیز در گذشته ات را خواه رویا خواه غم فراموش خواهی کرد و سرزمین جدیدی خواهی ساخت.

و این معنای حقیقی و نهایی انتقام است:عدالت و پشیمانی و زمان و فراموشی

اانتقام صبر در سکوت برای بازپس گرفتن غرور سوخته مان در جنگی نا برابر است.

انتقام بینایی چشمان تباه شده ی رویاهاست.....

انتقام به صدا در اوردن ناقوس مرگ خیانت هاست....

انتقام اغاز گشودن درهای بسته به روی کودک دردمند و پاک قلب مه الودت است

و انتقام .....

 
موجوداتی عجین با عشق...قسمت دوم داستان

اولین بار 6 سالم بود که عاشق شدم.چشمم که به سیاهی عمیق چشمانش...موهای براق و طلایی اش افتاد حس کردم اگر یک روز از او دور باشم خواهم مرد...تابستان ها که شمال میرفتیم به هر بهانه ای دوچرخه ام را بر می داشتم و به سمت زمین های زراعی می رفتم.زیر نور خورشید بیش از پیش میدرخشید.هیچ کس نمی داند که چه احساس زیبایی از دیدنش در درونم بر انگیخته می شد...غرور در قدم هایش...پاکی نگاهش به وسعت دنیای من بود.قدرت در اندام پر هیبتش مرا می ترساند و این ترس مرا بیش از پیش مجذوبش میکرد.تهران که برمیگشتیم اندوه دوریش مرا در خود فرو می برد.به پسرکی که او را در ان زمینها می چرخاند حسادت می کردم.طوفان اسب فوق العاده ای بود.پسرک هم اشنا بود.اسمش فرزین بود.پدرش وقتی تهران بودیم به ویلایمان سر می زد.گاهی دلم می خواست جای او باشم.پسرک ریز اندامی بود. یک یا شاید هم دو سال از من بزرگ تر بود.موهای بلند و روشنی داشت.در چشمانش برق شیطنت و اندوه بود و به طرز عجیبی وقتی مرا می دید ساکت میشد...از اینکه اجازه دهد با اسبش بازی کنم هیچ دریغی نداشت اما معمولا بقیه را دور می کرد...پسر مهربان و با هوشی بود.علی رغم این که تنها به طوفان علاقه داشتم اما حس می کردم او هم به اندازه ی اسبش خوب و زیباست...رویا های من به همان زمین های زراعی خلاصه می شد ...بوی دریا و ماسه های داغ و هوای شرجی شمال...جاده سر سبز چالوس و انبوه جنگل هایش و طوفان تخیلات قدرتمند ادمی را در من بر می انگیخت.

عنصر عشق قدرتمند تر از هر عنصری مرا قدرتمند و مغرور به بار اورد.عشق و قدرت را از طوفان اموختم و این چنین بود که سرزمین قلب من به دور از تحولات دنیای امروز ساخته شد...بارو ها و  برج های سرزمین  قلبم عجین با عشق و پاکی بالا میرفت بدون انکه کسی از اندوه ها و دوری ها و افکار و تخیلاتم چیزی بداند.یاد اوری ان روزها مرا سر مست میکند.همه چیز بی الایش و متفاوت از انچه که در عصرمان داریم.با انچه که در قلبم میپروریدم کم کم خود را زیبا یافتم.

 

هرگز نخواستم طوفان از ان من شود...دوست من شده بود.دور که میشدیم نقاشی می کردمش...او را...افکارم را...همه را به زبان نقاشی یادازری میکردم...این هم چن تا از نقاشی های کودکانه ام وقتی دنیایم شکل می گرفت و روز به روز وسعتش بیشتر میشد...نظرتان چیست؟

من مفهوم عشق و پاکی....غرور و قدرت و زیبایی را در ان دوران اموختم...من زندگی را از اسب ها اموختم.سرزمین گمشده ام را این چنین ساده و بی الایش با دو دوست ساختم که یکیشان واسطه ی اموزه های من بود.فرزین را می گویم.ان چه ساختم به خاطر وجود او بود.

کم کم که طوفان بزرگ تر می شد من هم همراه فرزین به ساحل میرفتم.او برای کار و من هم که عضو این گروه به حساب می امدم...تا نزدیک غروب بی هیچ دغدغه ای در ساحل میگشتیم و چیزهای جدید می اموختیم.

حالا دیگر حرف های بسیاری برای زدن بود. یک غروب پر رنگ زیر یکی از الاچیق های ساحلی نشسته بودیم.طوفان ارام به سیبش گاز می زد.فرزین چشم های گویایش را ریز کرد و نگاهم کرد.نگاهش امیخته با اندوه بود و داستانی برایم گفت.داستانی که در پایان مرا بیش از پیش دوستی مطمئن برای او ساخت.

 
زیباترین دختران و پسران دنیا- most beautiful girls & handsom boys

رز زیباترین دختر دانشجوی جهان....این دختر 20 ساله ی امریکایی...

به نظر من  چهره ی رز نماد کاملی از زیبایی امیخته با رویاست...زیبایی فوق دنیای امروز...زیبایی گمشده ای از سرزمین های دور...ما حتی در دنیاهای خود ساخته ی درونمان زیبایی را فراموش کردیم.برایمان همه یکسان شدند و زیبایی های خاص دیگری را حتی عجین با عشق نخواهیم دید...هیچ چیز را زیبا نخواهیم دید چرا که زیبایی را با سرزمین هایمان مدفون کردیم...توجه به چنین نمادهایی ما را به سرزمین گمشده مان نزدیک می کند.

همان طور که میبینید افراد مختلفی با چهره های گوناگون در لیست زیباترین ها قرار می گیرند که انچه من بر داشت میکنم این است که همه زیبا هستند واینان نیز نمادهایی تا توجه ما را برانگیزند به زیبایی هایی  وجود یکدیگر...

در مسابقه ای به منظور انتخاب فروشنده چیپس! در یکی از شهرهای ساحلی به عنوان زیباترین در میان داوطلبین برگزیدده شد.او زیبایی طبیعیش (در این مسابقه برگزیدگان مجاز به استفاده از لوازم ارایش و هم چنین مکمل های زیبایی نبودند)به ارث برده و پس از کسب این عنوان به عنوان فروشنده مشغول به کار شد.

این هم عکس هایی از دیگر زیبا رویان در عرصه ی بازیگری...نظر شما چیست؟کدام نماد زیباترین است؟حتم دارم که جزاب ها بسیار متفاوت خواهد بود به دلیل نکته ای که در ابتدا ذکر کردم!

البته این عکس ها رو من از سایت های دیگری جمع اوری کردم که استفاده از مطالبشون با ذکر منبع مجاز بوده...ولی نوشته هاش مال خودمه ها!!!

این هم یکی از نظرات شخصی من....یعنی  زیباترین ها به انتخاب من!

تصاویر منتشر شده از زیباترین پسران دنیا...کاش سرزمین قلبمان گویای زلال چشمان ابیش باشد!

 


ادامه مطلب
 
my lovely favourit friends

اینام 2 تا از دوستای من


ادامه مطلب

شنبه 3 / 11 / 1391برچسب:guinea pigs-خوکچه هندی-همستر,

|
 
little nice things in my world

اون قدر عصبانی نیستم که داستانمو ادامه بدموامشب قوی هستم....کارمو شرو کردم.اخر داستانمو با یه دروغ ساده به کسی که خیلی دوسش دارم شروع کردم.یه ادم دیگه شدم.همش هم به خاطر یه  اتفاق ساده توی دانشگاه که دنیای ای جدیدمو خراب کرد.فقط دنیای اولم میتونه بمونه...اون اولین دنیامه...ریشه داره...پی ریزیش عمیقه.همونو میخوامش....به مناسبت شروع کارم میخوام از چیزای کوچیک شاد باشم مثل مدل های دیزاین ناخن...واقعا دیوونم نه؟

اما دیدن زیبایی رنگارنگ این دیزاین ها منو یاده ارزوهای رنگی و از دست رفتم می ندازه!


ادامه مطلب

شنبه 3 / 11 / 1391برچسب:دیزاین,طراحی ناخن,nail stick,

|
 
اغاز داستان

این داستان داستان یک شهر است .یک شهر سوخته که زیر تلی از خاکسترهای قلبم مدفون شده است.شهری شگرف و زیباو بسیار...به خاطر ندارم که شهرم چگونه شهریست.نمی  دانم چرا دفنش کرده ام یا چرا دفنش کردند..به خاطر ندارم اما می خواهم اکنون که هر کار میکنم دوباره از هم می پاشم به یاد اورم....به یاد اورم و دوباره قلبم را به اتش بکشانم و از میان اتش بر افروخته ی  قلبم .........داستان از این جا شروع میشود.یک ساحل خروشان و ماسه ای و شلوغ ویا ...


ادامه مطلب

دو شنبه 30 / 10 / 1398برچسب:اغاز,

|
 


شاید تو هم سرزمین گمشده ای پنهان در اعماق قلبت داری. به من بپپوند.اینجا دنیای جدیدی خواهیم ساخت.خالی از .......
tara_joudaki_1992

 

تارا جودکی

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرزمین گمشده ها و آدرس lostworld.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





خودارضایی خوب یا بد؟
گرگ باران دیده
کینه پوش
.::*سیلبا*::.
چی به چیه
زوزه های یک گرگ نما
کمک اموزشی اول دبیرستان
فیسبوک آبی
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
صیغه یابی
جلو پنجره زوتی
درگاه پرداخت

 

 

از کم بودنت نترس....
دوستای قدیمی من...که الان دیگه نیستن....الینور و اریادور...
قسمت دوم داستان.... یاداوری تلاطم روزهامان
ژرف ترین ها...
به نظرتون این مراحل واقعیند؟-----------------------یک راه برای ماندن
در راستای گران شدن قبر...
واقعا به سلامتی کی؟
پی نوشت اول-انتقام
موجوداتی عجین با عشق...قسمت دوم داستان
زیباترین دختران و پسران دنیا- most beautiful girls & handsom boys
my lovely favourit friends
little nice things in my world
اغاز داستان

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 28
بازدید هفته : 105
بازدید ماه : 259
بازدید کل : 130092
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 47
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 28
بازدید هفته : 105
بازدید ماه : 259
بازدید کل : 130092
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 47
تعداد آنلاین : 1

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 28
بازدید هفته : 105
بازدید ماه : 259
بازدید کل : 130092
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 47
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->